ابراهیم اکبری دیزگاه

در ایران داستان نوشتن سخت است. اگر واقعاً بخواهید داستان بنویسید، یعنی روایتِ شخصیِ خودتان را از جایی که زندگی می­‌کنید ارائه بدهید، این سخت است و داستان انقلاب هم طبیعتاً سخت­‌تر است.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - «شاه‌کُشی» اثر ابراهیم اکبری دیزگاه که شهرستان ادب آن را منتشر کرده، روایتی از 24 ساعت زندگی شخصی است که می‌خواهد شاه را ترور کند.

سوژه داستان، بکر و جالب توجه است. زیرا در طول سال‌هایی که محمدرضا پهلوی بر مسند قدرت تکیه زده بود، دو مرتبه مورد ترور قرار گرفت که هر دو نافرجام بود. از این رو سوژه‌ای که در این اثر دیزگاه سراغ آن رفته در نوع خود جالب توجه است.

اکبری دیزگاه با رمان «برکت» پیش از این توانست تا نامزدی جایزه جلال آل‌احمد پیش برود و طبعا این رمان پیشنهادی بود برای موافقان و مخالفان کار قبلی، از این جهت که می‌خواستند ببینند نویسنده «برکت» در کار تازه منتشر شده‌اش چه کرده است.

پیش از این بخش اول این مصاحبه منتشر شده بود (اینجا بخش اول را بخوانید) در ادامه بخش دوم و پایانی این مصاحبه را می‌خوانید.

*فقط می‌خواهم قصه بگویم

**: این شائبه پیش می­‌آید که جماعتی بدون تفکر راه افتادند، مثلاً در ماجراهای اخیر یک عده ریختند و آشوب کردند و یک عده­‌ای بدون اینکه بدانند از آنها حمایت کردند و دنبال آنها راه افتادند، در انقلاب هم همینطور بود؟ این باعث نمی­‌شود برداشت­‌ها و قرائت­‌های مختلفی از انقلاب شود؟

کارِ منِ رمان‌نویس در درجه­ اوّل داوری و قضاوت نیست! شاید حاصل اثرم منجر به یک داوری بشود اما در وهله اول این­گونه نیست. کارِ خیره شدن به انسانِ زمانه است و روایتِ آن، همان­گونه درک می­‌کنم. من در ساحت رمان، فقط می­‌خواهم قصه بگویم اراده‌­ام معطوف به نشان دادنِ کژی یا درستی گروه­‌ها و نحله­‌ها نیست اراده­‌ام بر این است نشان دهم انسان در وضعیتی مثل وضعیت دورانِ پهلوی چه کار می­‌کند؟ و چه کار می­‌تواند بکند.

*اگر رویا را حذف کنید اصلاً در ادبیات چیزی ندارید

**: شما به رویا (خواب) علاقه دارید؟ نگاه شما به این مساله چیست؟ چون در این اثر و آثار قبلی­‌تان برای رویا گویا یک وزنی قائل هستید و به آن بها می‌دهید به‌خصوص که در «شاه کُشی» آینده انقلاب را در رویا برای خواننده رقم می‌­زنید.

واقعیت امر این است که من برایِ رؤیا و خواب به اندازه­ خودِ واقعیت به لحاظ وجودی و فلسفی ارزش قائل هستم. برای این امر هم دلیل علمی دارم، هم دلیل دینی دارم و هم دلیل تراثی و تاریخی دارم.

از دلیل علمی آن شروع کنیم خیلی گزارش­‌وار می‌گویم، بعد از نوشتن کتاب «تعبیر خواب»، فروید را همه به خاطر اینکه درباره مسائل جنسی صحبت کرده می‌شناسند درحالی که شاهکار فروید در کشف ضمیرِ ناخودآگاه و خواب است و آن کتاب بسیار درخشانِ «تعبیر خواب» که نشر مرکز چاپ کرده از قضا بسیار به درد داستان‌نویسان می‌خورد، تمام آن قصه و روایت است تمام آن کاوش در ذاتِ انسان است تمام آن روایت‌هایی است مغزِ انسان را آفتابی می­‌کند. فروید می­‌گوید خواب، رویا یا ضمیر ناخودآگاه مقرّ شخصّیت انسان است، آن کسی که آگاهی دارد به اندازۀ یک حلقه­‌ای است در یک کویر، بنابراین مهم است.

مسأله­ بعد اهمیّت تخیّل در سنّتِ فکری و معنویِ اسلام است که به نظر من اگر فقط ابن‌سینا یا ابن­‌عربی را بگوییم که تخیّل درواقع حدِ واصل بین عالم معقول و عالم محسوس است، بعضی­‌ها می­‌گویند نه اصالت با تخیل است، در تخیل خلاقیت است، هر چه است در تخیّل است، شما تخیل می­‌کنید و با آن می­‌سازید و روایت می­‌کنید و اهمیتی که دارد چه در آثار فیلسوفان­‌مان، چه عرفا بسیار بسیار بالاست، مثلا حرف‌هایی که کُربن درباره تخیل خلاق ابن­‌عربی می­­‌گوید خواندنی است و عوالم خیالی که ویلیام چیتیک درباره ابن‌عربی نوشته است به اهمیت تخیل پرداخته است.

بعد می­‌آییم قرآن، پیامبری ندارید که خواب نبیند، خواب تعبیر نکند، خواب تفسیر نکند، یا براساسِ این خواب­‌ها و رویاها برای مردم و اجتماع تصمیم نگیرد خیلی از این چیزها را می‌توانید در رویا تفسیر کند، یا با منطق رویا در قرآن صحبت می­‌کند مثلاً سوره کهف را ببینید آنجا که حضرت موسی و آن عبدِ صالح می­‌روند و آن ماهی را می­‌خواهند بخورند آن ماهیِ پخته از ظرف غذا خارج می­‌شود می­‌رود در دریا، این خواب است؟ رویا است؟ عالم سوررئال است؟ واقعیت است؟ معجزه است؟ هر چه هست حالت رویایی دارد و بسیار شیرین است یا مثلاً خوابی که حضرت یوسف می­‌بیند یا آن دو نفر می‌­بینند، خوابی که پادشاه می­‌بیند. در قرآن رویا بسیار فربه است و بسیار اهمیت دارد.

از این هم بگذریم تراث تاریخی ما، مولانا، از آن مهم‌تر در قصه‌گویی نظامی، «هفت‌پیکر» تمام رویا و خواب است، یک چیزی فقها گفتند که خواب حجّت نیست، فقها یک سهمی از دین دارند، یک فهمی دارند و می‌خواهند قانون­‌گذاری کنند، شما اگر رویا را حذف کنید اصلاً در ادبیات چیزی ندارید در احادیث هم تا دلتان بخواهد هست...

*داستان نوشتن در ایران سخت است

**: در ایران داستان انقلاب نوشتن سخت است؟

در ایران داستان نوشتن سخت است اگر واقعاً بخواهید داستان بنویسید، داستان بنویسید یعنی روایتِ شخصیِ خودتان را از جایی که زندگی می­‌کنید ارائه بدهید و این سخت است و داستان انقلاب هم طبیعتاً سخت­‌تر است چون که یک بخش آن بُعد سیاسی است یک بُعد آن هم مساله فرهنگی است. هنوز مثلاً اگر شما درباره انقلاب بنویسید طبیعتاً یک عده شما را بایکوت می­‌کنند، روشنفکران اینها را بایکوت می­‌کنند، اینها با یک عناوینی مثل تطهیر پهلوی آنها را بایکوت می­‌کنند هنوز کار روی ریل نیفتاده که من دارم داستان می‌نویسم و قصه تعریف می­‌کنم تو هم قصه می­‌خوانی و لذت می­‌بری!

یکبار من گفتم من قصه­‌ام را هر جا بتوانم منتشر کنم که چند نفر بیشتر آن را بخوانند می­‌برم آنجا، من که حزب سیاسی تشکیل ندادم که مثلاً بیایم فقط با شهرستان ادب کار کنم یا بروم با فلان آقا کار کنم یا بروم افق، نه من اگر بدانم رمان من را در نشر چشمه صد نفر بیشتر از یک جای دیگری می­‌خوانند می­‌دهم آنجا چاپ کنند، قصه­‌نویس باید این باشد فراتر از اینها من دارم برای مردم قصه تعریف می­‌کنم، بله اگر نماینده مجلس بودم، اگر در حزبی بودم، اگر یک منصب سیاسیِ خاصی داشتم بله می­‌گفتم من با آنها دسته­‌بندی دارم می‌برم آنجا؛ من فقط می­‌خواهم قصه تعریف کنم و تعریف قصه هم کاملاً مشخص است من یک چیزی تعریف کنم شما بخوانید و لذت ببرید و اگر آدمِ بافکری باشم که باید باشم چند سوال برای شما طرح کنم، چند پرسش بنیادی برای شما طرح کنم که به آن فکر کنید، مثلاً یقۀ شما را بگیرم بگویم شما کجا دارید زندگی می­‌کنید؟ چگونه دارید زندگی می‌کنید؟ به چه چیزی اعتقاد دارید؟ پایه­‌های این انقلاب چه بوده به آنها فکر کن، اگر شعور داشته باشم چنین چیزی را هم در داستانم طرح می­‌کنم اگر شعور نداشته باشم این همه آدم طرح نکردند من هم طرح نمی­‌کنم.

بله داستان انقلاب نوشتن خیلی سخت است چون که آزادی - به معنای آزادی سیاسی نمی‌گویم ـ هنوز در ذهن و زبان انسانِ ایرانی نهادینه نشده است، مثلاً «شاه‌کُشی» هیچ کدام از دوستانِ روشنفکر نخواندند یا اگر خواند واکنش نشان ندادند چون که شهرستان ادب چاپ کرده است کما اینکه کارهایِ فلان نشر روشنفکری را این طرف نمی­‌خوانند چون که آنها چاپ کردند، چرا چون ما هنوز ما تعصبِ ایلی قبیله­‌ای داریم! آزاد نیستیم. از این رهگذر بله سخت داستانِ انقلاب است و اصلا سخت است داستان نوشتن! چون فکر کردن در این کشور سخت است. داستان یعنی شما می­‌نشینید یکی دو سال درباره یک موضوع فکر می­‌کنید.

*ایمانی که از «سلینجر» گرفتید با یک باد از بین می‌رود

**: ما امروز در چهل­‌سالگی انقلاب اسلامی قرار داریم اما تصور ما از داستان انقلاب این است که هر چیزی که روایتی از انقلاب اسلامی را بازگو کند می­‌شود داستان انقلاب، این تصور رایجی است اما گمان این است داستان انقلاب یعنی داستانی که بعد از انقلاب به وجود آمده باشد و بگوییم این داستان داستانِ ویژه­‌ای است که زبان، فرم و هر چیزی که یک داستان نیاز دارد، پس از انقلاب به وجود آمده و تحرکات اجتماعی زمینه­‌ساز خلق این گونه خاصِ داستان‌نویسی شده است، مثلاً در تاریخ ادبیات داستانی اتفاقات سیاسی مختلف در جهان، زمینه­‌سازِ ایجاد شدن یک جریان ادبی شدند، اما در ایران انقلاب اسلامی 57 زمینه­‌سازِ به وجود آمدن یک فرم و زبان و ساخت متفاوت شده است؟ یا نه قبل از آن داستان­‌نویسِ هر عنوانی داستان­ می­‌نوشته و بعد از انقلاب آن مسلمان و آن کسی که معتقد به انقلاب اسلامی بوده آمده و داستان‌نویس شده است؟ این تفاوتی که از نظر تکنیک و فرم و ساخت داستانش ندارد فقط ممکن است محتوایش یک مقدار تغییر کند، ما به داستان انقلاب رسیدیم که زبان، فرم، ساختار، ساختمان همه اینها ویژه و یونیکِ انقلاب اسلامی باشد؟

خیلی سوال مهمی است و جوابش خیلی سخت است من فراتر از آن می ­اندیشم اینکه آیا داستان ایرانی شکل گرفته یا نه؟ در این صد سال هر چه نگاه می­‌کنیم می­‌بینیم به آن معنایی که روایتِ ایرانی در رمان، در داستان شکل بگیرد که با استاندارهای جهانی یا با فرهنگ­‌های جهانی گفت‌وگو کند، ابتدا باید به این جواب بدهیم که مثلاً یک روایت که تُرک‌ها به آن رسیدند مانند بمب اتم می­‌ماند می­‌گویند ما دیگر به این رسیدیم، مثلاً پاموک و غیره اینها بالاخره یک روایتی از فرهنگ زیست تُرک و روایت تُرک ارائه دادند که وقتی کتاب پاموک چاپ می­‌شود مثلاً به راحتی به 30 زبان ترجمه می­‌شود و به فروش می­‌رسد و آن را می­‌خوانند مثلاً آخرین کتابی که از ایشان می­‌خواندم مانند «قره­‌کتاب» (کتاب سیاه) کاملاً این اِلمان­‌ها وجود دارد با اینکه خودش بیشتر در آمریکا زندگی می­‌کند ولی روایتش روایتِ استانبول است خیلی هم بُعد فرهنگی، سیاسی، تاریخی و شکل­‌گیری­‌اش، آدم‌هایی که آنجا هستند، بومی است.

من فکر می­‌کنم اینجا یک سوالی وجود دارد که آیا مثلاً نویسنده­‌های بزرگ ما مانند دولت‌آبادی یا مثلاً محمود یا گلشیری که به آنها شبه­‌روشنفکر می­‌گویند و به آنها اَنگی می‌زنند و آنها را پرت می­‌کنند شاید به لحاظ عقیده هم خیلی با آنها موافق نباشیم، این پرسش اصلی است که کدام یک از این‌ها به روایت ایرانی نزدیک شدند؟ بعد هنوز تکلیف ما مشخص نیست، ما ادامه کدام جریان هستیم؟ سلینجریم که آقای مستور این همه ادای آن را درمی­‌آورد؟ یا نه ادامه نظامی و فردوسی و سعدی و مولانا هستیم؟ تمام آنها قصه می­‌گویند. این پرسش سر جای خودش است باید بنشینیم درباره آن صحبت کنیم در آکادمی­‌های رسمی­‌مان مانند شهرستان ادب بالاخره دارند کار می‌کنند که دارند الان بعضاً به این پرسش فکر می­‌کنند.

بعد از آن بیاییم واقعۀ مهم تاریخ معاصر که اگر بگوییم سه واقعه است، 28 مرداد، 57 و جنگ، جنگ چون با انقلاب گِره خورد بسیاری از افراد با انقلاب کار نداشتند درباره جنگ نوشتند ولی قرائتِ خیلی رسمی که چند نفر بپسندند! بعد نه روایتی دارند نه جرات دارند ارائه بدهد بعد یک دفاع مقدس هم گذاشتند که اصلاً کسی نتواند دربارۀ آن صحبتی کند، اینها موانع فکر کردن است.

تصور من این است که به آن معنا نه اگر آن فرم شکل می‌­گرفت اصلاً فرم هم نه، داستانِ خیلی قدرتمندی در این فضا شکل می­‌گرفت با چند انقلاب گفت‌وگو می­کرد مثلاً انقلاب فرانسه آناتول فرانس روایت کرده است یا انقلاب روسیه را نویسندگان روس روایت کردند، اما انقلاب ایران را می­‌شناسند؟ مثلاً دهه 60 یک تعدادی نوشته شد کار رضا براهنی «رازهای سرزمین من» کار بدی نیست شاید من با محتوای آن مخالف باشم ولی بالاخره کاری بود که صورت گرفت با اینکه خیلی مطوّل است بعد از آن کارهایی که می­‌نویسند نیم­‌وجبی، 5 سانتی و 10 سانتی، می­‌شود این‌ها را کار حساب کرد؟ تصور من این است که این پرسش اول پاسخ ندارد، طبیعتاً پرسش دوم هم عقیم است ولی امید است خیزی که نویسندگانِ جوان ایرانی از تمام سلایق در 10 سال اخیر برداشتند و به پختگی­‌ای که رسیدند و سوادی که دارند امید است تا 10، 20 سال آینده کاری انجام بدهند.

دربارۀ جنگ هم هنوز تکلیف­مان مشخص نشده است یعنی انسان ایرانی اعم از مذهبی و غیرمذهبی و روشنفکر و شبه‌­روشنفکر، همه آنها به یک معنا تکلیف­شان نتوانسته به یک خودآگاهی برسد که جنگ چه بود؟ هنوز طرف فیلم می­‌سازد تحقیر می­‌کند او نمی­‌داند به کشوری که حمله شده ادبیاتش ادبیات پایداری است، ادبیات ضدجنگ یعنی تو عقل نداری، ادبیات ضدجنگ برای آلمان است که باید هم باشد چون کشورش آتش­­‌افروز بوده، ادبیات ضدجنگ باید نویسندگان عراقی، روشنفکران عراقی بنویسند، به شما که حمله کردند، کشورتان را نابود کردند و شما دفاع کردید و پایداری کردید یعنی هنوز آدم­‌های ما به این نکته ساده نرسیدند، داستان علیه رزمنده ایرانی می­‌نویسد، این یعنی چه؟ یعنی شعور ندارید، بدیهی­‌ترین مسئله، یعنی انگار یک نفر گلوله برداشته و می­‌خواهد خودش را بکشد، دلیلی هم ندارد فقط می­‌خواهد بکشد، یک دلیل محکمی برای خودکشی داشته باشد خوب است یا اینکه با حاکمیت مشکل دارد، کشور را نابود می­‌کند. یک دوره­‌ای من نویسندگان خارج‌نشین را دنبال می­‌کردم مثلاً علی میرفطروس که مورخ است، کلی از آزادی و کشور ما گفته و بعد نامه نوشته به کشور ما حمله کنید! (با خنده) حمله کنید یعنی چه؟! ماجرا این است که ما تراث را کاملاً فراموش کردیم یعنی اینکه اصلی‌ترین متن ما قرآن است، من قبلاً هم گفتم در جهان اسلام هر کس بخواهد کتاب بنویسد حتی لائیک هم باشد باید با این کتاب گفت‌وگو کند، به این کتاب توجه کند چون که منِ ایرانی حداقل 1200، 1400 سال است پدر و مادرم این را می­‌خوانند و براساس این دارند زندگی می­‌کنند این جزء خاطراتِ ازلی من شده است من اگر بخواهم تاثیرگذار باشم باید این را بخوانم.

الان این هوشمندی در عامه‌­پسندنویسان ترکیه هم است مثلاً الیف شافاک کتاب «ملت عشق»، همه ارجاع به قرآن و سنت است، اصلاً قرآن است با اینکه عامه­‌پسند است در آن فضای لائیک ترکیه و خودش هم آدم راحتی است و خیلی مذهبی نیست ولی ما نرسیدیم، ما حتی طلبه­‌های داستان­‌نویس­مان را هم نمی­‌بینیم که قرآن خوانده باشند و رد پای قرآن و سنت را نمی‌بینیم، سه کتاب مهم حداقل ما شیعیان داریم قرآن، نهج­‌البلاغه و صحیفه هیچ کس کاری به اینها ندارد. بعد از آن مثلاً روایات که دیگر هیچ شما که ادبیاتی هستید باید حداقل این 5 نفر را بخوانید سعدی، حافظ، مولانا، نظامی و فردوسی در حالی که از اینها هم خبری نیست، می­‌نشیند 500 صفحه قصه می­‌نویسد هیچ فایده­‌ای ندارد، بعد می­‌گوید چرا من را نمی­‌بینند؟ خودم را می­‌گویم بعد اصلاً دربارۀ انقلاب هم بنویسیم چه فایده­‌ای دارد؟ چرت و چرت نوشتید دیگر، کتاب شما ریشه ندارد، کتاب شما با یک متن مهم گفت‌وگو نمی­‌کند، شما دارید از سلینجر تقلید می­‌کنید، آن ایمانی که از سلینجر گرفتید با یک بادی از بین می‌رود.

**: دلیل اینکه نویسندگان ما در جهان معروف نیستند این نیست که نویسندگان ما با یک زبانی با جهان صحبت می­‌کنند که جهان آن را نمی­‌فهمد یعنی نویسندگان مشهور کشورهای شرقی را در جهان نگاه می‌کنید همه آنها به زبان رسمی دنیا دارند با آنها صحبت می­‌کنند.

منظور از زبان رسمی انگلیسی است؟ نه اینطور نیست، اصلاً این دلیل نیست آنها در کشور خودشان قصه­‌ای می­‌نویسند طرف یک میلیون نسخه می­‌فروشد، قصه­‌اش خواندنی است، نگاه کنید موراکامی شاید 5 کتابش به درد نمی­‌خورد ولی سه کتابش به درد می‌خورد. یک بخشی این است که سانسور مانع است شما نمی­توانید درباره هر چیزی که فکر می­‌کنید بالاخره معقول است درباره آن صحبت کنید، الان منِ نویسنده نمی­‌توانم درباره حجاب فکر کنم، فکر کنم یعنی اینکه بنویسم، من نمی­‌توانم درباره سال 67 بنویسم. مثلاً به آن بیندیشید که این تصمیم آن زمان درست بوده بعد از آن درست نیست، آن زمان اصلاً غلط بوده، تصمیمی بوده گرفتید حالا بگذارید 4 نفر درباره آن صحبت کنند مگر چه می­­‌شود؟

**: مسئله سانسور تبدیل به یک پُز و یک ژست شده است که ممیزی و سانسور مانع است، حالا مگر چند نفر داستان من را می­‌خوانند که اینطوری با ممیزی سواری می­‌کنند، یعنی می­‌خواهم بگویم بخشی از آن پُز و ژست است وگرنه اتفاقی نیست.

این هم است. ممیزی لایه­‌های مختلفی دارد یک لایه­ کاذبش ارشاد است که می­‌گوید این جمله را بردارید و آن کلمه را حذف کنید!

**: اتفاقاً اگر من می‌­خواستم کار شما را ممیزی کنم فصل آخرش را ممیزی می­‌کردم.

یک فصل مانده به آخر!!! معلوم است با تأملِ رسمی خواندی و با نگاهِ وزارتِ ارشادی نمی‌خواستی عمل کنی! خوشبختانه، ممیزانِ ارشاد به آن­جا توجه نکردند!

*هیچ نویسنده عاقل و دانایی به سانسور شدنِ کتابش پُز نمی­‌دهد!

**: چون با کلیدواژه جلو می­‌آیند.

آن هفت قسمتی که از داستانِ من در آوردند و ممیزی کردند کلماتِ خاصی نداشت! به زعمِ جنابِ ممیز آن جملات و فقرات و کلمات نباید در کتابِ من قرار می­‌گرفت! واقعاً خیلی ناجوانمردانه بود.

لایه­­ دیگرِ سانسور و ممیزی که بسیار مخرب و ضدّ فرهنگ است، این است کاری می­‌کند نویسنده که دیدبان تفکر و اندیشه در جامعه است، نشاطِ خود را از دست بدهد و دچارِ خود سانسوری بشود، اصلاً سراغِ یک سری مسایل و موضوعات نرود! مثلاً منِ رمان­‌نویس الان درباره حجاب کار کنم سه سال بنشینم یک رمانی را بنویسم یقین دارم دچار مشکل خواهم شد یا درباره سال 88، جذابیت داستان این است که تازه باشد من هنوز یک قصه خوب درباره سال 88 نخواندم. سانسور تاثیر دارد، این نوع سانسور باعثِ اختگی و عقیم شدنِ فرهنگ می­‌شود. بله سانسور تأثیرِ مخرب دارد و هیچ نویسنده عاقل و دانایی به سانسور شدنِ کتابش پُز نمی­‌دهد!

*نویسنده‌ای را که سانسور عزیز کرده باشد به درد لایِ جرز می­‌خورد!

**: قبول کنید بخش عمده­‌اش بخش تبلیغاتی آن است یعنی به عنوان یک نویسنده که سانسور با من برخورد کرده است عزیز می­‌شوم.

نه من این جوری فکر نمی­‌کنم. نویسنده­‌ای را که سانسور عزیز کرده باشد به درد لایِ جرز می­‌خورد! نویسنده را داستانش فکرش پرسش‌­اش عزیز می­‌کند نه چیزهایِ دیگر! نه حتی شامورتی بازی رسانه­‌ای...

*مشکل ادبیات داستانی ما عدم فکر و عدم حرف است

**: قبول کنید نویسندگان دارند سوار این موج می­‌شوند، یعنی این تبدیل به پُز و ژست شده است وگرنه فکر می­‌کنم اگر ممیزی هم نباشد، به قول آقای عزتی‌پاک، داستان­‌نویسان ما حرفی برای گفتن ندارند.

خلاصۀ حرف ما همین است مثلاً همین که می‌­گویم روایتِ ایرانی شکل نگرفته است یعنی اینکه به انسان ایرانی و انسان مسلمان و حتی انسان متجدد توجه ندارید، انسانِ معلق است و روی هواست نمی‌­دانید چه می­‌کنید کاملاً همان سهرابِ سخنورید که اصلاً تکلیف­تان مشخص نیست، دقیقاً همین است، اگر حرف داشته باشید تحویل­تان می­گیرند سانسور هم تاثیر دارد من نمی­گویم تاثیر ندارد ولی علت اصلی آن نیست، سانسور اصلی، آن­چیزی است که منجر به  امتناع تفکر می­شود.

ما بلحاظِ فکری و فرهنگی، به تعبیر مرحوم فردید دچار حوالت شدیم یعنی نمی­دانیم چه داریم می­کنیم، الان دقیقاً همین است، الان هم نمی­شناسیم و مسئلۀ بعدی این است که نمی­‌دانیم که نمی‌­شناسیم فکر می­‌کنیم همین است و مثلاً ما می­‌گوییم مشکلِ ادبیات داستانی ما سانسور است اما علت اصلی­‌اش هم نیست، علت اصلی­‌اش عدم فکر و عدم حرف است.

**: مرحوم امیرحسین فردی می‌گفت جایزه داستان انقلاب را ایجاد کردیم و گفتیم هرکس اثر ارسال کند بدون سانسور آن را منتشر می‌کنیم ولی دیدیم اصلا کسی نیست اثر بفرستد.

یک مساله‌­ای وجود دارد به نام حقارت آدم­‌ها، که خود نویسندگان به آن تن می­‌دهند مثلاً شما وقتی برای یک جایزه 10 میلیونی سر و دست می­‌شکنید یعنی در درجۀ اول خودتان را تحقیر می­‌کنید. به خاطر همین از دلِ این‌ها نویسنده بزرگ بیرون نمی­‌آید، آدمِ بزرگ به دست نمی­‌آید، کتابِ بزرگ داستانِ مهم از ذهنِ بزرگ از روح بزرگ بر می­‌آید، نویسنده­‌ای که لنگ ده میلیون یا فلان جایزه­ زپرتی است هیچ وقت در هیچ حالی نمی­‌تواند اثرِ بزرگ خلق کند.

**: جشنواره ادبی همسو با آرمان‌هایی که انقلاب بر پایه آنها شکل‌گرفته، داریم؟

ما در زمینه جشنواره و جوایز ادبی مشکل فرهنگی داریم، مساله قدری ریشه در حقارت دارد! قدری هم در مناسباتِ ایلی قبیله­‌ای. البته اگر در این برهوت چند نفر هم بخواهند درست کار کنند کار بر آنان صعب و مشکل خواهد بود.

**: چقدر هم دلِ شما پر است.

دلم پر نیست! وقتی به کتاب­‌هایِ منتخب به نحوه­ داوری نگاه کنی می­‌بینی که پل آن سوی رودخانه جا مانده است!

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس